عليعلي، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

پسرم قند عسلم

کنسرو بلال

یکی از همسایه های باغمون یه گونی بلال برامون آورد،مونده بودیم چیکارش کنیم....  بابا هر چی به نگهبانی داد بازم کلی مونده بود و اینگونه بود که من دوباره گول ترو خوردم و باهات کنسرو بلال درست کردم......   همه بلال هارو خودت پوست کندی و ریختیم تو قابلمه...... وبعد از کلی شیطنت درستشون کردیم......  
11 مهر 1395

گرگم به هوا

دیشب داشتیم گرگم به هوا بازی میکردیم من داشتم در میرفتم مهدی رو مبل نشسته بود و داشت مارو نگاه میکرد من رفتم رو مبل،تو نتونستی خودتو نگه داری با سر خوردی تو دهن مهدی لبش خون اومدو باد کرد........ من هیچی بهت نگفتم خیلی ناراحت شدی رفتی تو اتاقت گریه کردی دیدم خیلی ناراحتی گفتم:بازی اشکنک داره سرشکستنک داره مهدی هم یکم گریه کرد بعد سنگ قیچی کاغذ بازی کردیم........ خیلی این بازی و دوست داره دستشو مثل ما حرکت میده و غش غش میخنده
11 مهر 1395

چاقو تیز

عزیرجون دوتا چاقوی خیلی تیز برامون آورد،با بابا داشتیم گوشت خورد میکردیم من از ترس چشمامو بسته بودم،بابا تند تند خوردشون میکرد تو هم رفتی از بالای کابینتا چاقو بزرگ قدیمیه رو آوردی همزمان با بابات میخواستی گوشت و ببری هر چی هم میگفتیم علی دست نزن گوش نمیکردی میگفتی چاقوی من از بابا بهتره ببینید من بلدم....... هیچی دیگه بعد از هربار تیکه کردن گوشت چشمامو باز میکردم انگشتامو میشمردم ببینم سرجاشونن یا نه......بعد دوباره میبستم
10 مهر 1395

بدون عنوان

زندگی فصل های مختلفی داره ،رنگهای مختلفی هم داره........ برای دیدن فصل بعدی باید فصل قدیمی تموم بشه..... باغ بودیم........نوه های همسایمون هم اومده بودن رفتی پیششون و بازی کردید بلال درست کردند که خیلی هم خوشمزه بود ..... تو که رفته بودی اونطرف،مهدی صدات میزد بلند بلند میگفت دا    دا    ولی تو سرت گرم بود و بازی میکردی... در باغ باز مونده بود رفتم ببندم با اینکه دویدم مهدی زودتر رسیدو از باغ رفت بیرون....وسط جاده وایساد ،خورشید تازه رفته بود پشت کوه،آسمون نارنجی بود،جاده خلوت خلوت بود مهدی چند قدم رو به جلو میدوید ،وایمیساد بعد سمت چپ ،دوباره رو به جلو.....مسیرشو مدام عوض میکرد آخر تصمیمشو گرفت و رفت به سمت زم...
8 مهر 1395

گوله نمک

از همون بچگیات بهت میگفتم همه میگن تو تکی       تو یه گوله نمکی لپ مهدی و گرفته بودی بهش میگفتی همه میگن تو تکی     تو یه گوله نمکی
6 مهر 1395

بدون عنوان

تو محوطه چند تا دوست داری..... بچه های محوطه دو دسته اند ،یه دسته اونایی که دوچرخه و توپ و اینا دارند، و اونایی که ندارند......بین اینا هم همیشه کشمکش و دعواست اونایی که ندارن میفتند دنبال اونایی که دارنو به زور و التماس و هرجوری شده یکم بازی کنند...... علیرضا با اینکه وضعشون بد نیست ولی نمیدونم چرا براش خرج نمیکنن،آخرش انقدر تلاش کرد براش دوچرخه دست دوم خریدن که وقتی سوارش میشه از موتور گازی سروصداش بیشتره،بچه ها انقدر سرش قر زدن که دیگه نمیاردش .... همیشه دنبال دوچرخه سوارها میدوه تا راضیشون کنه یه دور بزنه...... خیلی از ماشین های تورو شکوند و باهاش لج افتادی و دیگه بازی نمیکنی.... با یه علیرضای دیگه دوست شدی ..... اومدی خو...
6 مهر 1395

بدون عنوان

مهدی جدیدا یاد گرفته میچرخه....تو هم دست میزنی تشویقش میکنی.... رو مبل دراز کشیده بودی و داشتی نگاش میکردی بعد گفتی مامان میگما خوب شد ندادیمش به آرش
6 مهر 1395

بدون عنوان

دیروز با بابا و مهدی رفته بودید مسجد.....وقتی بابا داشته نماز میخونده یه بچه مهدی واز پشت بلند میکنه و میزنه زمین و گریه میندازه.....تو هم تا میبینی شیرجه میزنه رو پسره و میزنیش..... گفتی داداشمو گریه انداخت حسابشو رسیدم......  
6 مهر 1395

بدون عنوان

دیروز میخواستم لاک بزنم طبق معمول ازم گرفتیش و گفتی تو بلد نیستی ببین من چقدر خوب بلدم.... .. زدی ولی کل دستمو... ..بعد یه پای خودتم لاک زدی گفتم مگه تو فردا باشگاه نداری چرا زدی.......تا بیخیال شدی سرم موی منو هم تموم کردی ......کرم مرطوب کننده رو اگه پیدا کنی که دیگه فاتحش خوندس     
6 مهر 1395

بدون عنوان

اگه بخوای میوه بخوری خودت میری میاری، اگه شستن بخواد ازم کمک میگیری......هر چی هم بیاری با مهدی نصف میکنی.....مهدی سریع دولپی سهم خودشو میخوره بعدش میاد سراغت و درگیری شروع میشه فقط خوراکیو میبینه و هر جوری شده ازت میگیره.... همه جا داداش بزرگه زور میگه اما شما برعکسید .......البته مهدی به هممون زور میگه..... صبح ها هرکدومتون زودتر بیدار شه اون یکیو پیدا میکنه اگه خوابتون بیاد کله هاتونو بهم میچسبونید میخوابید وگرنه همدیگرو بیدار میکنید تو که انقدر میگی مهدی داداش عزیزم بیدار شو ،که آخرم کار خودتو میکنی..... از وقتی مهدی صبح ها با شیشه شیروعسل میخوره رفتی از داروخونه واسه خودت شیشه شیر خریدی.....مهدی سریع شیرعسل خودشو میخوره بعد می...
4 مهر 1395